مریم، دختر ۲۰ سالهای که از حملهی مرگبار بر مرکز آموزشی کاج در غرب کابل جان سالم بدر برد. او آمادگی کانکور میخواند و خود را برای ورود به دانشگاه آماده میکرد که امارت اسلامی روی کار آمد. بعد بر مرکز آموزشی کاج حمله شد و بیش از ۵۰ دانشآموز عمدتا دختر کشته شدند. این یک تجربهی تلخ برای تمام کسانی بود که شاهد آن حملهی مرگبار بودند. مریم باید افغانستان را ترک میکرد. مگر میشود در میان خون و دود و باروت زندگی کرد؟ مریم میگوید: «پس از رویداد مرگبار کاج زندگی در افغانستان هم مانند مرگ تدریجی بود با این حال از هر بار مردن یکبار مردن بهتر است.» شاید بسیاری از بازماندگان حادثه کاج این حرف او را تایید کنند. آنان از یک تجربهی تلخ عبور کردند. برای مریم راهی جز مهاجرت باقی نمانده بود. مریم: «برای رسیدن به هدف و رهایی از محدودیتهای تحصیلی از افغانستان به صورت قاچاقی وارد ایران شدیم. دو بار رد مرز شدیم و بنابر بعضی مشکلات راهی پاکستان شدیم. درحالی که مسیر ما نامعلوم بود سپس راهی برازیل شدیم که در حقیقت سختیها از همانجا آغاز شد. مرزها را به صورت قاچاقی پشت سر گذاشتیم تا اینکه به فنلاند رسیدیم» مریم و خانوادهاش از این طریق به فنلاند رسیدند. مریم عبور از مرزها را به «هفتخوان رستم» تشبه میکند. او این هفتخوان رستم را پشت سر گذاشت اما هنوز ناآرام است: «به نظر میرسد آرمانهایم را در افغانستان جا گذاشتهام.» , ...ادامه مطلب