زنی که تنها نان‌آور خانه است: حرف‌های مردم آزارم می‌دهد

ساخت وبلاگ

محدودیت‌ها بالای زنان در افغانستان سبب شده است که آنان به شغل‌های سخت که اغلب درآمد آن نیز پایین است رو بیاورند. بیشتر این بانوان در گذشته شغل‌هایی داشتند که بخوبی می‌توانستند از عهدۀ تامین نفقه خانواده‌های‌شان برآیند و یا حداقل بخشی از مایحتاج خانواده را تامین کنند، اما با افزایش محدودیت‌ها بر کار زنان در دوسال گذشته، آنان مجبور شده اند که برای تامین مایحتاج خانواده‌های شان به شغل‌های نظیر کار در خانه‌های مردم آن‌هم با درآمد ناچیز روی بیاورند.

صدف نام مستعار خانم ۳۳ سالۀ است که با سه فرزند و شوهرش در کابل زندگی می‌کند. زنی که از وقتی خودش را به یاد می‌آورد درگیر سختی‌ها، مشکلات و ناملایمات زندگی بوده است.

او یکی از زنانی قربانی رسم رواج‌های ناپسند و زن ستیزانه درکشور است که در کودکی به مردی که دو برابر او سن داشت داده شده و اکنون که شوهرش توانایی کار کردن ندارد، او ناگزیر است به هر نحوی پول ناچیزی برای تامین خانواده اش پیدا کند.

صدف می‌گوید نسبت به علاقه که به کار پولیسی داشت  قبل از به قدرت رسیدن امارت اسلامی دوره آموزشی را پولیس را به پایان رسانده بود اما روزی که قرار بود کارش را در یکی از حوزه‌های امنیتی آغاز کند جمهوریت سقوط کرده است.

صدف هرچند لحظه لحظه زندگی اش با درد و رنج سپری شده اما از سقوط دولت پیشین بحیث بدترین خاطره عمرش یاد می‌کند: «سقوط دولت بدترین خاطره عمرم است. مره از هفتم آسمان به زمین زد و تمام آرزوهایم نابود شد. مه چقه زحمت کشیده بودم که کار پولیسی کنم اما روزی که قرار بود سر کار برم دولت سقوط کرد.»

او از دشواری‌های که چگونه این دوره سه ‌ماهه را سپری کرده چنین می‌گوید: « زمانی که به اکادمی می رفتم صبح به یک خانه رفته بعد از شستن ظرف‌ها و کار خانه  برایم ۱۰۰ افغانی می داد و من این پول را کرایه موتر کرده و به کورس می رفتم و در برگشت نیز بعد از انجام دادن کار مردم برای خانواده‌ام سودا می خریدم و پس از تلاش زیاد ازاینکه نتوانستم کار کنم و حتا معاش یک ماه خود را دریافت کنم برایم خیلی سخت تمام شد.»

صدف وقتی از کار پولیسی ناامید می‌شود دوباره به کار به خانه‌های مردم رو می‌آورد و به سختی در یک خانه د محل زندگی اش کار پیدا می‌کند.

صدف که با چهره خسته برای گفتگو با خامه پرس برای دو ساعت از صاحب کارش اجازه گرفته و به خانه آمده است، دستانش هنوز آغشته به رنگ است. او می‌گوید که تمام کارهای خانۀ را که در آنجا کار می‌کند انجام می‌دهد، از شستشو و پاک‌کاری گرفته تا رنگ‌مالی خانه.

او می‌گوید که با کار در خانه‌های مردم نمی‌تواند نفقه خانواده اش را تامین کند. از همین رو او هفته چند روز در یک سالون عروسی گارسون است و در روزهای کاری اش در آنجا تا نیمه‌های شب کار می‌کند.

سختی ساعت‌ها کار اما بخشی از مشکلاتی است که این بانوی نان‌آور خانه با آن مواجه است. صدف می‌گوید حرف‌های مردم او را که ناگزیر به کار در بیرون خانه است هر لحظه زجر می‌دهد.

صدف می‌گوید که با وجود ساعت‌ها کار طاقت فرسا، بازهم نمی‌تواند نفقه خانواده اش را تامین کند و روزهای زیادی را با پس‌مانده غذاهایی که از سالون عروسی بدست می‌آورد شکم خود و فرزندانش را سیر میکند.

او که حین گفتگو هر لحظه بغض گلویش را می‌فشارد و نمی‌تواند جلو گریه‌هایش را که یادآوری سختی‌ها و ناملایمات زندگی باعث آن می‌شود بگیرد. او می‌گوید با وجودی که می‌داند پس‌مانده‌های غذای دیگران برای فرازندانش ضرر دارد اما او ناگزیر است تا در مواردی تا یک هفته نیز از همان غذا استفاده کند.

ساعت‌ها کار طاقت فرسا در هر شبانه روز از صدف که 33 سال بیشتر ندارد از او ظاهر زن مسنی ساخته که همین اکنون باید به توصیه داکتر به دلیل بیماری باید استراحت کند اما وظایفی که او بحیث تنها نان‌آور خانه دارد سبب شده است که درد و رنجش را نادیده بگیرد و تحمل کند.

صدف می‌گوید: «مه مریض استیم استخوانایم درد میکنه. داکتر که رفتم گفته روماتیزم داری، باید کار نکنی تا بهتر شوی. اما کی میشه، کی امکان داره، مه که کار نکنم اولادایم چه بخوره؟»

به گفته این خانم بدبختی‌هایش از شش سال پیش زمانی بیشتر گردید که با خانواده‌اش به ایران مهاجرت کرد و در آنجا نتوانست زندگی آرامی داشته باشد و پس از گذراندن یک سال دوباره به کابل آمدند.

او می گوید : پس از برگشت از ایران به دلیل فقر تمام وسایل خانه‌اش را به فروش رسانده است و در این مدت بدهی‌های از مردم دارد.

صدف که حالا زندگی بخور و نمیر را تجربه می کند در یک باغ بزرگ زندگی می‌کند و در بدل اینکه صاحب خانه از آنان کرایه دریافت نکند، تمام کارهای این باغ را انجام می‌دهد. او می‌گوید که شوهر ‍پیرش بام تا شام کارش رسیدگی به این باغ است.

این خانم یکی از هزاران زن در افغانستان است که با شجاعت تمام در برابر فقر و نابرابری‌های اجتماعی مبارزه می کند. صدف و خانم‌های امثال او از حکومت می خواهند تا برای آنان زمینه کار و فعالیت فراهم شود.

داستان ایرانی...
ما را در سایت داستان ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان بازدید : 62 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1402 ساعت: 19:40

خبرنامه