لین اودانل، خبرنگار استرالیایی و ستوننویس فارنپالیسی پس از ترک افغانستان ضمن صحبتهایش که حسابی خبرساز شد، به واقعیت غریب در افغانستان اشاره کرد که عمدتاً از سوی رسانهها نادیده گرفته شد. او در روایتاش از افغانستان پسا ۱۵ اگست ۲۰۲۱ گفت، آنچه که دیدم و آنچه که شنیدم، محرومیت بود. درد بود. فقر، رنج، گرسنگی، ترس، جنگ و بیکاری…
خانم اودانل واقعیت موجود جامعه پس از رویکار آمدن طالبان را به همین عریانی بیان کرد و رسانهها از کنار این موضوع گذشتند چون این سوژهی آشنا و نه غریب، چنان با ما و در ما و در رسانهها تکرار و عجین شده که بازتاب و بازنشر آن هیچ لطفی در قبال نخواهد داشت.
هر روز با خبرنامهها، اطلاعیهها و بیانیههای زیادی روبرو میشویم که که از افزایش فقر، افزایش چند درصدی احساس ناخوشایندی و بیکاری خبر میدهد اما اگر برگردیم به میان مردم و روایتهای تا حد ممکن فردی را تولید کنیم، متوجه میشویم، عمق فاجعهای که در افغانستان جریان دارد، درحد عدد و ارقام نمیگنجد؛ چرا که درد و محرومیت معیاری برای اندازهگیری ندارد و آنچه هست، صرفاً درد است و محرومیت جانگداز.
وضعیت فعلی افغانستان عکسی منتشر شده از پدری هست که بر بالای جسد پسرش نشسته و ریش او که کاملا سپید شده، نشانگر و روایتگر درد است.
افغانستان را در داخل ارقام و آمار نمیشود جست، باید به لبهای خشک پسران و دختران خردسالی خیره شد که تمام روز را در مقابل نانواییهای شهر صف میبندند.
افغانستان در کوهها و درههای بلخاب است و محرومیت و اجبار که از شاخصهی افغانستان امروز است را باید در بین آوارهگان بلخاب در سطوح سرد و مرتفع بامیان ببینیم.
به زابل برویم و ولسوالی دایچوپان که مردم آنجا از درد بیماری وبا به خود میپیچند و هیچ گونه امکانات صحی در اختیار ندارد؛ افغانستان را در آنجا باید جست.
افغانستان را نه در آمار و ارقام بلکه این جغرافیای مچالهشده از درد را باید در اشک و آه دختران، پشت دروازههای بستهی مکتب و برشماری دقایقی بیانتها و مملو از محرومیت با جست. محرومیت دختران چنان است که اگر سنگ شویم؛ اگر ناتوان از گفتن حتی یک کلمه باشیم و اگر لام تا کام سکوت کردهایم؛ جای تعجب ندارد، چرا که این عمل، این محرومیت به عصری برمیگردد که زبان و منطق آن، سالهاست دفن خاک شده و به تاریخ پیوسته است.
افغانستان در حال حاضر روایتی از رنج و محنت است. در هر تصویر و خبری دنبال درد هستیم و دریغا که این درد چنان در ما رخنه کرده است که گاهی بین «درد» و «آدمی» به شک میافتیم که کدام «درد» و کدام «انسان» است.
افغانستان را در محرومیتهایش باید جست و محرومیت دختران و زنان برای داشتن اختیار در طرز پوشش، گوشههای ناپیدای افغانستان را به نمایش میگذارد.
افغانستان زمینهای زراعتی است که سیلابها آنرا در میدانوردک تخریب نموده و افغانستان دکانهای محقری است که سیلابها از فراز آن گذشته و یک خانواده فردا نانی برای خوردن ندارند.