سقوط نظام جمهوری در افغانستان پیامدهای بیشماری داشت و زندگی میلیونها نفر را در این کشور دستخوش تغییراتی غیرقابل جبران کرد؛ هزاران نفر از خانوادههای خود جدا شده و راهی کشورهای دیگر شدند؛ صدها هزار نفر بیکار شدند. و اما دختران در مورد سقوط چه میگویند؟ به سر آنها چه آمد؟
حدود 690 روز از لحظهای که دختران دوره متوسطه و عالی از رفتن به مکاتب محروم شدند گذشته است و هنوز به میلیونها دختر در سراسر افغانستان اجازه داده نمیشود که به مکتب بروند. این محرومیت که سازمان ملل آنرا «ظالمانه» خوانده در حالی اعمال میشود که افغانستان تنها کشور روی کره زمین است که دولت آن حق دختران برای تحصیل را نادیده میگیرد.
دختران میگویند، زمان در روزها و شبهای سقوط متوقف شده است. مدینه، دانشآموز صنف دوازدهم است و از شرکت در امتحان ورودی دانشگاهها (کانکور) نیز محروم شده است. او میگوید، «اگر روزها، هفتهها و ماها بگذرد و تو هنوز چیز جدیدی یاد نگرفته باشی، با شخص جدیدی دوست نشده باشی و کار رضایتبخشی برای خودت و خانوادهات انجام نداده باشی به این معنی است که روزها، هفتهها و ماهها هرگز نگذشته و زمان برای تو متوقف شده است.»
محمدعلی، پدر مدینه میگوید که کارش را در دولت از دست داده و فعلا در نانوایی که سر کوچه آنها هست کار میکند. او و همسرش یک دختر دارند و میخواهند مدینه به تحصیلاتش ادامه دهد. اما نه امکانتش را دارند که مدینه را برای ادامه تحصیل به خارج بفرستند و نه امیدی که در داخل کشور زمینه ادامه تحصیل مدینه فراهم شود.
مدینه دو سال گذشته را هیچ به مکتب نرفته است. او میگوید تا مدتها بعد از تعطیلی مکاتب با دوستانش در تماس بوده و در هماهنگی با هم کتابهایی از الیف شافاک (نویسنده ترکی) و پایلو کوئلیو (نویسنده کتاب کمیاگر) میخواندند. اما این ارتباط آنها آهسته آهسته از بین رفته و اکنون هرکدام از آنها در گوشهی از خانههایشان یا مشغول «غصه خوردن» هستند یا هم «غذا میپزند».
مدینهی ۱۷ ساله تکرار میکند که دختران در خانههایشان «شاید هیچ کاری انجام نمیدهند. شاید هیچ فعالیت فزیکی ندارند که بودنشان حتی در خانه را تضمین کند.» او میگوید، «گاهی گمان میکنم که اصلا وجود ندارم.»
«آدمی که تحرک ندارد، رشتههای عصبیاش از شدت ناامیدی خشکیده و هیچ هیجانی از خود بروز نمیدهد و آدمی که هیچ رشد نمیکند، چگونه میتواند وجود داشته باشد؟»