امسال بازهم به شب یلدا رسیدیم، به قول سعدی: شب عاشقان بیدل. یلدا از جشنهای باستانی حوزه تمدنی مردم فارسی زبان است. واژه یلدا فارسی نیست بلکه سریانی است و به معنی زایش. این شب از قدیم به عنوان نماد پیروزی نور بر تاریکی گرامی داشته میشده است. در کتابهایی چون آثارالباقیه ابوریحان البیرونی و قانون مسعودی از این شب یاد شده است. در تاریخ بیهقی از برگزاری جشن سده توسط مسعود غزنوی در سرخس یاد شده است و از آتشی بزرگی که توسط آن پادشاه بر افروخته شده بود که به قول بیهقی؛ نور آن تا پنج فرسنگ (بیست و چهار کیلومتر) دورتر هم توسط مردمان ساکن اطراف شهر سرخس دیده شده بودند. جشن سده بعد از چهل روز از شب یلدا و پایان چله کلان زمستان برگزار میشود یعنی دهم برج دلو.
یلدا شب شاعرانهای است که برای اکثر مردم ما – که غم جان و غم نان دارند- به جای اینکه شبی خاطره انگیز و خواستنی باشد، به عنوان شب آغاز چله بزرگ زمستان، یاد آور رنج و سختیای است که اغلب شهروندان افغانستان با سرمای زمستان و نبود کار و درآمد مشخص به خاطر تعطیل شدن کشاورزی، با آن مقابل خواهند بود. در این شب، مردم کشورهای همسایه افغانستان به این بهانه، با دید و بازدید از بزرگان و گردهم نشستن و اوقات خوشی را باهم سپری میکنند. خانوادهها با خریدن میوه و کیک و کلوچه هزینههای زیادی برای پذیرایی از مهمانان خود در این شب انجام میدهند. موسیقی گوش میدهند، اشعار حافظ و مولانا و فردوسی را می خوانند و لحظات شاد و شیرینی را در کنار هم خلق میکنند. اما برای اکثر مردم افغانستان، یلدا شب آغاز سرمای جانسوز زمستان و یا چله بزرگ است. چلهای که برای مردم ما آزمونی برای زندگی و مرگ هم هست. در چله بزرگ در اکثر مناطق افغانستان و خصوصا مناطق دورافتاده و برفگیر، به علت نبود زیربنای درست صحی و راههای مواصلاتی بیمار شدن و یا به دنیا آمدن کودکی، کابوس بزرگی است. آنهایی که توانایی خرید آذوقه و مواد سوختی کافی را دارند، می توانند خیال راحت تری برای چله زمستان داشته باشند اما این شانس برای مردمان بسیاری در این سرزمین مهیا نیست.
یلدا برای مادری که کودکان گرسنه دارد و همزمان برف هم همه جا را فرا گرفته است، شب آغاز کابوس زمستان است. شروع چله زمستان برای کسانی که دچار بیماری اند و گاه و بیگاه به مراقبت پزشکی ضرورت پیدا میکنند، نه تنها خوشایند نیست، بلکه با اندوه و ترس بیپایان گیر ماندن در برف زمستان و نیافتن وسیله نقلیه همراه است. یلدا برای آنهایی که سرپناه مناسبی ندارند، آغاز یک زندگی تلخ و همراه با سوز سرما و نگرانی از دست دادن عزیزان است. دغدغه خرید لباس گرم، کفش و کلاه زمستانی همراه با وسایل گرمکننده منزل، ذهن اکثر مردم ما را به خود مشغول میکند.
یلدا اما در سطح کلانتر، برای شهر کابل، نه تنها نماد شروع قدرت یافتن روشنایی و غلبه آن بر تاریکی نیست، بلکه در عالم واقعیت آغاز غرق شدن در تاریکی دود ذغال سنگ و مواد سوختی بیکیفیتی است که از بام هر خانهای به صورت انبوه به آسمان کابل رها میشود. زمستان کابل، جدا از سرمای آن، حکایت دیگری هم دارد و آن سخت شدن نفس کشیدن در هوای به شدت آلوده شهر است. مشکلی که سالهاست ادامه دارد و امسال هم بدون شک ادامه خواهد داشت. هوای کابل و الودگی بیاندازه آن قاتل خاموشی است که سالانه هزاران تن را کشته و هزینههای سنگینی بر مردم وارد میکند. اما با حسرت و دریغ که تا هنوز هیچ کسی برای حل این مشکل قدم موثری برنداشته و انگار حل این معضل در توانایی هیچ کسی نیست.
اما به صورت وسیعتر، چله کلان افغانستان سالهاست که ادامه دارد و مردم هر لحظه در ترس و بیم از دست دادن جان و گرسنگی به سر میبرند. گویا این زمستان سرد و اسفناک افغانستان را پایانی نیست. امسال در سطح جهان، کشور ما از نظر شاخص توسعه انسانی، در پایین ترین رتبه در بین تمامی کشورهای موجود در جهان قرار داشت. یعنی هیچ کشوری نه در افریقا و نه در آمریکای جنوبی و نه در قاره آسیا از این جهت پایین تر و سیهروز تر از افغانستان نیست. ما به این وضع خو گرفته ایم چون یکی از خواص انسانها عادت کردن به محیط زندگی هم از نظر روانی و هم از نظر جسمی است. به همین دلیل تا وقتی که در داخل افغانستان هستیم، وضعیت اسفبار کشور برای ما عادی است و چندان کسی را آن طور که باید، آزار نمی دهد. اما همینکه پای خود را از مرزهای کشور فراتر بگذاریم و به هر کشور آسیایی دیگری سفر کنیم، آنگاه متوجه میشویم که در چه جایگاهی هستیم و چقدر از اولیه ترین حقوق انسانی مان در زمینه بهداشت، اموزش و رفاه اجتماعی بیبهره هستیم.
باری، برای بیرون شدن از این زمستان ترسناک کشور و آغاز بهار رشد و ترقی مردم افغانستان، اقدام یکی دو نفر کافی نیست. تا وقتی که خودمان باور نکنیم که باید این زمستان را به صورت دستهجمعی و با کمک همدیگر پشت سر بگذرانیم، هیچ امیدی به فرارسیدن بهار در افغانستان نیست. کودکان مان در زمستان به دنیا خواهند آمد، در زمستان رشد کرده و در این فصل سرد خواهند مرد. آنها هیچگاه بهار و خرمی وطن را نخواهند دید. همانطور که نسل امروز تا هنوز فصل خوبیها و خوشیهای این کشور را ندیده اند.
آیا این زمستان به پایان خواهد رسید؟
داستان ایرانی...
ما را در سایت داستان ایرانی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان بازدید : 210 تاريخ : سه شنبه 16 دی 1399 ساعت: 18:33